اکثر انسان ها فکر می کنند تمام رفتار و افکار ایشان تحت کنترل خودشان است، اما روانشناسان اجتماعی نظرشان چیز دیگری است. آنها معتقدند انسان ها تا حد زیادی از دیگران تاثیر میگیرند و تحت تاثیر افکار اجتماع و افراد اطراف خود هستند. پس از بررسی شیوه فکر کردن و مقدار تاثیر متقابل انسانها بر یکدیگر، روانشناسان به این نتیجه رسیدند که همه افراد اجتماع، نه تنها مدام در حال تاثیرگذاری بر نگاه و نظر یکدیگر هستند بلکه گروههای اجتماعی با خاستگاه مشاور و مشترک، میتوانند عقاید یکدیگر را شکل بدهند، به آنها شدت بخشند و یا تضعیف کنند. برای مثال فرض کنید عدهای از هموطنان ما، نسبت به آمدن مهاجران افغان به کشور نظر خاصی ندارند و فقط در این مورد انتقاداتی به دولت دارند، این گروه اگر در رابطه با عدهای از هموطنان شان قرار بگیرند که مخالف حضور مهاجران هستند و با دلیل آنها آشنا شوند و صرف مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی نیز تحت تاثیر عقاید مهاجر ستیزانه قرار بگیرند، به تدریج و کم کم تحت تاثیر احساسات جمع قرار گرفته و تبدیل به مخالفین مهاجران میشوند و ممکن است در انتخابات بعدی به کاندیدای حزبی خاص رای دهند که دیدگاه ضد مهاجرتی دارد. در حالی که اگر همین گروه در تماس با گروه های طرفدار حقوق بشر قرار بگیرند و دلایل آنها را بشنوند و روزنامههای آنها را بخوانند و یا در سایتهای اینترنتی پرطرفدار آنها به جستجو بپردازند ممکن است طرفدار حزبی بشوند که از حقوق مهاجران دفاع می کند. نمونه بارز از این شکل از تاثیر پذیری را می توان در انتخابات کردستان عراق جستجو کرد. تمام اتومبیل های دنیا بوق دارند ولی در کشور هندوستان اکثر اتومبیل ها مرتباً بوق می زنند و بوق زدن تبدیل به هنجار اجتماعی شده، در صورتی که در کشور اسکاندیناوی به ندرت کسی صدای بوق می شود و معمولاً بلافاصله بعد از هر صدای بوق ویرگول صدای یک تصادف هم شنیده میشود، چون طبق هنجارهای محلی بوق زدن آخرین راه چاره یک راننده است و بی دلیل بوق زدن، یک ناهنجاری اجتماعی محسوب می شود. نوع حرکت اتومبیل ها در خیابان، شیوه رد شدن از خط کشی عابر پیاده، شیوه سوار و پیاده شدن مترو و کارهایی بسیار کوچکتر و کم اهمیت تر مانند : نحوه شمردن بسته اسکناس، نحوه خوردن چای، غذا، و هزاران مورد دیگر در هر منطقه ای معمولاً با شیوه ای که دارای مهر تایید همگانی است و مقبولیت دارد انجام می شود.
از نظر روانشناسان اجتماعی ما انسانها از جمع تبعیت میکنیم.
هر گاه اکثریت اجتماع کاری را انجام دهند، به صورت خودآگاه و ناخودآگاه آن کار را در ذهنش پسندیده، درست و پر منفعت به نظر میآید.
به این شیوه از تبعیت اجتماعی اصل تایید همگانی The Principle of social proof میگویند. معمولاً تایید همگانی یک دلیل بزرگ برای رفتن به سوی تبعیت و تقلید کردن از جمع و همرنگ جماعت شدن است. در یک تحقیق اجتماعی، در شروع بازدید مردم از یک پارک جنگلی، به بازدیدکنندگان تذکر داده شد که سنگهای داخل پارک، قطعات درختانی هستند که در طول میلیون ها سال تبدیل به سنگ سنگواره شده و بازدیدکنندگان نباید آنها را از روی زمین بردارند این در حالی بود که سنگهای پارک کاملاً معمولی و بی ارزش بودند، در طول مسیر هم چند تابلو در چند نقطه مختلف نصب شده بودند که بر روی آنها نوشته بودند «متاسفانه روزانه ۱۴۰۰ قطعه سنگواره توسط بازدیدکنندگان از پارک خارج می شود.» پس از چند روز، دیگر صحبتی از سرقت قطعات فسیلی با بازدیدکنندگان پارک نشد و تابلوها هم برچیده شد. نتیجه تحقیقات جالب بود، آن گروه از بازدید کنندگان که از سرقت سنگواره ها توسط عده کثیری مطلع بودند، سه برابر بیشتر از بازدیدکنندگان بی اطلاع، سنگ های پارک را با خود بردند. پس از مصاحبه با خلافکاران و سارقان مشخص شد دلیل کارشان این بوده است که با خود می پنداشتند و می گفتند: «چون همه برمی دارند پس لابد برداشتن فسیلها کار خوبی است و ممکن است این سنگهای قیمتی باشند.» در واقع آنها برای توجیه عمل خلاف خود از اصل تایید همگانی پیروی کرده بودند.
آلفرد نورس وایت هد، ( Alfred North Whitehead)، ریاضیدان و فیلسوف معروف انگلیسی معتقد است: «پیشرفت تمدن در گرو تعداد اعمال و روش هایی است که همه مردم بتوانند بدون فکر کردن و تصمیم گرفتن آنها را انجام دهند، اعمالی مانند: پشت چراغ قرمز ایستادن، به قانون احترام گذاشتن، و یا از صف پیروی کردن. » جامعه پیچیده انسانی همیشه نیازمند تصمیماتی است که قبلاً موفقیت آنها در تجربه عمومی اثبات شده باشد، اصولاً اگر لازم نباشد ما برای هر کاری تصمیمگیری جدیدی انجام دهیم، بسیاری از کارها خیلی آسان تر و سریع تر پیش خواهند رفت.
در واقع ما انسان ها می خواهیم با استفاده از «اصل تایید همگانی» از راه های میانبر یا شگردهای مفیدی که دیگران آن را تجربه کردهاند بهره ببریم.
در اعصار گذشته و در دنیای وحشی قدیم، بین سالهای ۶۰۰۰ تا ۵۰۰۰ قبل از میلاد، در دوران عصر نوسنگی یا دوره نئولتیک و عصر فلز یا کالکولتیک، همه افراد همیشه در معرض شکار شدن بودند و برای جبران ضعف طبیعی، نیاز به کمک و همیاری اجتماعی داشتند.
در نتیجه یاد گرفتند که زنده ماندنشان در گروه حرف شنوی از جمع است. اجداد باستانی ما چون از هم تقلید کردند نتوانستند بقای نسل خود را حفظ کنند. آنها تجربه های موفق را پذیرفتند و تبدیل به سنت نمودند. سنتی که سالهاست در اکثر جوامع انسانی همچنان پابرجا و برقرار است، مثلاً زمانی که یکی از افراد قبیله ای از خوردن یک نوع قارچی که خوردن آن از طرف قبیله ممنوع اعلام شده بود، خودداری میکرد، شانس بقای خود را افزایش می داد. چون آن قارچ سمی بود، هرچند جادوگر قبیله می گفت این میوه شیطان است.
از طرفی پذیرفتن سلیقه جمع باعث می شد که فرد تک نیفتد و تنها در موقعیتی قرار نگیرد، چون در گذشته این قوم و قبیله و اقوام بودند که از افراد حمایت میکردند و جدا ماندن از جمع و انکار اصول تایید شده گروه، معمولاً مصادف با طرد شدن و یا مرگ آن شخص بود.
پس ظاهراً تبعیت کردن و همرنگ جماعت شدن کار مفید و پسندیده است. در صورتی که امروزه با سرعت گرفتن تغییرات جهان و رشد علم و کاسته شدن از ناشناخته های دنیا، معلوم گردیده و آشکار شده است که بسیاری از عقاید جمعی و باورهای گروهی و اجتماعی دیگر کهنه و قدیمی و ناکارآمد شدهاند و نیاز به بازنگری دارند. ما انسانها هر چقدر قویتر و داناتر شویم و ابزار تولید بهتری داشته باشیم و به حمایتهای قانونی متکی شویم و بر مراودات جهانی خود بیفزاییم، بر فردگرایی و استقلال ما افزوده خواهد شد. ولی بهتر است بدانیم هنوز هم روان ما بر اساس یک سیستم مکانیکی باستانی که تبعیت از جمع را اعتقاد و باور دارد شکل گرفته است و فائق آمدن بر این نوع تفکر و باور، کاری بسیار مشکل است.
در این یادداشت، به ضرب المثل معروف «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» نیز اشاره می کنیم. این ضرب المثل گاهی حتی ابعاد گسترده تری به خود می گیرد و تا سطح بین المللی نیز تداوم پیدا می کند. در این صورت برای ماندگاری در عرصه بینالملل باید خود را همسو با اهداف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دنیا کنیم و به تعبیر واضح تر خود را وارد دهکده جهانی کنیم و دهکده جهانی، دهکده ای است که طراحان آن صهیونیستها و مجریان آن، وابستگان آنها در سراسر دنیا هستند. با پذیرفتن این ضرب المثل، اگر می خواهیم از چشم دنیا نیافتیم، باید تن به استعمار نرم آنها داده و سبک زندگی خود را همسو با غرب و شرق جهان کنیم.
خداوند متعال در آیات متعددی از قرآن کریم، معیار را «ایمان افراد» قرار داده است و انسانها را دعوت به اثرپذیری از رنگ الهی کرده است، نه همرنگی با جماعت.
چه بسا اینکه همانطور که اشاره شد، گاهی ممکن است جماعتی میل به باطل و ناهنجاری رفتاری داشته باشند.
پروردگار متعال در این باره فرموده است: «صبغه الله و من احسن من الله صبغه؛ رنگ خدایی بگیرید و چه رنگی از رنگ خدا بهتر است؟»
(سوره بقره، آیه شماره ۱۳۸)
انتهای پیام/
نظر شما